به نام خدا
هوای باران زده شهرِ خسته از باران...
فردایی میخواهد آفتابی...
آن هنگام که روشنایی پدید آید و روز بر شب پیشی گیرد...
میخواهد گرمای آفتاب بر وجودش مرهمی باشد...
میخواهد تابش نور تازه تابیده از شرق بهنگام طلوع را ببیند...
ببیند و با تمام وجود حس کند شبِ مغلوب روز را...
آنجا که نور است تاریکی نیست...
دل آرامشی میخواهد همیشگی...
آرامشی با فرار از تاریکی و فرار به روشنایی از جنس یاد خدا...
صبح نزدیک است...
نوع:دلنوشته،متن
منبع:آ یادداشت(ayaddasht.blog.ir)
در پناه خدا.
آرامشم آرزوست...